کد مطلب:36237 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:121

اهمیت رفیق و همسایه











(سل عن الرفیق قبل الطریق و عن الجار قبل الدار)

«پیش از راه، از رفیق پرسش كن و بیش از خانه از همسایه»

آری! باید اولا رفیق راه را شناخت و دید كه چه كسی می خواهد رفیق و همراه آدمی باشد و آنگاه راجع به راه، سخن گفت. و نیز پیش از تهیه ی خانه باید همسایگان آن خانه را شناخت. علامه مجلسی از محاسن برقی نقل فرموده كه رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: «الرفیق ثم الطریق»[1] و نقل می كنند كه آنحضرت فرمود: «الرفیق ثم السفر»[2].

و محصل دو كلام شریفشان این است كه رفیق راه از خود راه و از سفر مهمتر است. و این تاكید و اصرار و بر موضوع رفیق، در سفر برای آنست كه اولا رفاقت و مجالست، موثر است و گاهی یك سفر موجب انحراف انسان می شود زیرا رفیق، راه او را عوض می نماید. و ثانیا رفیق ناباب، موجب ناراحتی و آزار روح آدمی است لذا باید قبلا دید كه چه كسی همراه آدمی در سفر است. چنانكه مطالب درباره ی همسایه نیز همین گونه است.

[صفحه 250]

مرحوم محدث قمی رضوان الله علیه نقل فرموده كه ابوالاسود دئلی در بصره خانه ای داشت و همسایه ای كه او را اذیت می كرد و همواره ابو الاسود از دست او در عذاب بود یكوقت او خانه ی خود را فروخت كسی به وی گفت، خانه ات را فروختی؟ گفت: نه بلكه همسایه ام را فروختم.[3].

و نقل شده از كتاب المختصر من فضائل آل النبی الاطهر كه یكی از همسایگان حضرت صادق علیه السلام تصمیم گرفت خانه ی مسكونی خود را بفروشد چون مشتری آمد او گفت: خانه را به چهار هزار دینار می فروشم ولی همسایگی حضرت صادق را به شش هزار دینار. این خبر به سمع امام رسید او رااحضار كرده و علت فروش خانه را پرسیدند عرض كرد یا ابن رسول الله چیزی كه مرا وادار به فروش خانه كرده احتیاج مبرم است و گرنه به هیچ قیمتی دست از جوار شما بر نداشته و چنین افتخاری را از خودم سلب نمی كردم. حضرت ده هزار دینار حاضر كرده و خانه را از او خریدند او چون بهای خانه را تحویل گرفت امام فرمود: این پول را در مورد احتیاج خود صرف كن و خانه را هم به تو بخشیدم چه آنكه همسایه ای چون تو كه ارزش همسایگی مرا از خانه خود بیشتر میدانی و برای آن ارزش قائل شده ای بر من لازم است كه چنین همسایه ای را از دست ندهم و امیدوارم كه در بهشت نیز همسایه باشیم.[4] و در كتابی خواندم كه گویند: اسبی تیز رفتار را به ابومسلم خراسانی نمودند كه هرگز مانند آن ندیده بود. به حاضران گفت: این اسب به چه كار آید؟ گفتند برای جهاد در راه خدا خوبست گفت: نه، گفتند: برای به چنگ آوردن دشمن گریز پا، گفت: نه، گفتند: پس برای چه كاری خوب است؟ گفت: رای آنكه مرد بر ان سوار شود و از دست زن و همسایه ی بد بگریزد.

[صفحه 251]


صفحه 250، 251.








    1. بحار الانوار ج 73 ص 267.
    2. بحار الانوار ج 73 ص 272.
    3. الكنی و الالقاب ج 1 ص 7.
    4. سرمایه سخن ج 3 ص 91.